راتاراتا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

دنیای راتا

درد مامان

سلام پسرم خیلی دلم برات تنگ میشه و هیچکس نمیخواد بفهمه و درک کنه همه میگن یه روز خودت بزرگ میشی و برمیگردی ...............اخه پس کی/؟؟؟؟ وقتی میبینم میای خونه اونم فقط برای چند ساعت و با بغل بابایی وخاله ومامان بزرگ ودایی ها وحتی اقاجون وهمه همه میری باهاشون بازی میکنی ولی حتی ماچ کردنت برام یه حسرته دلم به اندازه یه دنیا میگیره و بغض گلومو فشار میده و قلبم واسه بغل کردنت یه دل سیر پرپر میزنه ...... تا کی نمیخوای من مامانت باشم مگه اون موقع که تو شکمم بودی بهم قول ندادی هیچ وقت تنهام نمیزاری؟ پس تو هم؟اره مامان تو هم ؟؟ امروز بابایی منتم کرده بود که به خاطر من خونه نمیمونی .............اگه بدونی اون لحظه به من چی گذشت ...
9 آذر 1392

تولدت مبارک پسرم ...

تولدت م ب ا ر ک   کادو تولد خاله سمیه و مامان بزرگ واقاجون و دایی حسین ودایی علی که برات دوچرخه خریدن مبارکت باشه عشقم . به همراه خاله اینا رفتیم خونه طاهر و همون جا برات تولد گرفتیم و خیلی بهت خوش گذشت ...
26 مرداد 1392

راتای 35 ماهه

همه دسته جمعی به خاطر خونه خریدن خاله بهاره سور داده بود رفتیم جنگل خیلی خوش گذشت .........مخصوصا به راتا که با دایی حسینش یه عالمه عکس با ژست گرفت ................ مامان فدای اون قد و بالات بشه الهی ...
24 تير 1392