راتاراتا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

دنیای راتا

دلم گرفته پسرم

دوست دارم سلام ای گمشده ی روزهای گـُنگ من در تقویم خاطره ها . . . هرکجا هستی باش ! دیگر مهم نیست . . . دیگر \"هیچ چیز\" برایم مهم نیست . . . خوبی؟! خوبی ای خوب ترین ِ روزهـای خوبِ من؟! روزهای برباد رفته . . . خوبی ای برباد رفته؟ از یاد رفته؟! هنوز در یادی . . . در یادی و در باد میرقصی، شادی! و کم کم، رقصان رقصان محو میشوی . . . نمیدانم ! نمیدانم، درصد ِ راستی ِ \"دوستت دارم\" هایت را نمیدانم! من هنوز نمیدانم چرا شادی! هنوز نمیدانم چه کس، چه وقت و چرا اتفاق افتاد؟ ! . . . نمیدانم چه شد و . . . و چه خواهد شد ! نمیدانم چه حالی داری حالا . . . من هنوز \"خیلی\" چیزها را نمیدانم . . ...
27 بهمن 1392

رفتن بابایی به دلیجان

سلام پسرم امروز بابایی رفت شهرشون مامانی دلتنگه و داره غصه میخوره ای کاش میتونستم اینجا همه چی رو برات بنویسم و باهات درد دل کنم ولی ............. فقط بدون مامانی به عشق تو زنده مونده پس تو تنهاش نزار             ...
10 بهمن 1392

40 ماهگی پسرم

همیشه دلت میخواد شیر باشی همش میگی من شیرم .....شیر من دوست دارم وامیدوارم به حق امام رضا که امشب شب رحلت اون ضامن اهوی عاقبت بخیر بشی و باعث افتخار منو بابایی باشی و هستی .عاشقتم عشقم روز تولد فاطیما با هم عکس گرفتن .....قربونش برم که فشن مامانه..    تولد شش سالگیت مبارک فاطیما جون   ...
30 دی 1392