راتاراتا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

دنیای راتا

یا علی.......

  به فرق نازنینش کی اثر می‌کرد شمشیر / یقینا ابن ملجم وقت ضربت یا علی گفت گریه بر چشم ها سنگینی می کند و هُرم سینه، لب ها را می سوزاند. بغض پشت در پشت در فرصت گریستن صف کشیده است. چراغ گریه بر افروخته شده و شعله شعله، در دل زبانه می کشد. هق هق گریه، شانه ها را می لرزاند. دیگر دل به دنبال واژه ها نمی گردد. اشک، بی بهانه سرازیر می شود . امشب، شب ناله در فراق پ در ی مهربان است که غیر از چاه و نخل و ماه، کسی گریه اش را ندیده بود. پ در ی دل سوز که با آه همه کودکان یتیم، شریک بود و غصه های همه را بر جان خود هموار می کرد، ولی کسی از غربت او و در دهای دلش، با خاری در چشم و استخوانی در گلو، خبر نداشت . شرط قبول...
19 مرداد 1391

تلفظ کلمات در 23 ماهگی

سلام گل پسر من ! ببخشيد كه چند وقتيه برات ننوشتم . امروز اومدم سنگ تموم بذارم . قربون اون نوك زبونت كه هر چي ميگم دست و پاشكسته تلفظ ميكني . كلماتي كه راتای من ميگه مثل : بابايي ، مامان ، محند( آقاجون ، عمو ، دایی علی .دایی حسین.مامان بزرگ(.مان گزگ) ، ماماني ، جارو ، دارو ، چخ (چرخ) ، ،  توپ، ، ، هاپو. در.رفت ، اومد. ني ني ، الو. گوبه(گربه).گوجه. خیار.پسته.عاشگتم(عاشقتم). دوست دارم.پنکه.کنترل.ابتاپ .لپ تاپ).شیر.عدوسک(عروسک).دیوس(طاووس).پوشک.بده.بیا.محند(محمد).عاشگتم(عاشقتم).زود.بای بای.بسنی(بستنی).چوب شور.دایی علی.دایی حسین.زندایی.عمو.موز.سیب.الو.گلابی.شییل(شلیل).هنومه(هندونه).خبزه(خربزه).هلو.ماشین. موتو(موتور).دوچخه(دوچرخه).جارو....
4 مرداد 1391

ماه مبارک رمضان بر همه مبارک...

: روزه حسین علیه السلام   به هر سو بنگرم روی تو بینم ! چگونه می توان روزه گرفت و افطار کرد و به یاد امام حسین و اهل بیت علیهم السلام نبود . چگونه می توان روزه گرفت و افطار کرد و آرزوی شباهتی اندک به روزه امام حسین و اهل بیت علیهم السلام را در دل نداشت . چراکه روزه و افطار اهل بیت را خداوند متعال در سوره انسان  چنین ستوده  و به پیامبر بواسطه داشتن چنین خاندانی تهنیت گفته است  . اَعُوذُ باللّهِ منَ الشّيطانِ الرَّجيم يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه...
2 مرداد 1391

سلام ماه من

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …! گفتم بیایم سراغ ِ خودت .. احوال مهتابیت چطور است ؟! چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟! چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟! چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟! چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟! چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است ! راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟! می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟! یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد ! تو فقط ماه من بمون و باش ! ماه من ! م...
30 تير 1391

حس زیبای مادری

  راتا جون چشمانم را میبندم تا دوریت را حس نکنم. درد تو به جان خسته ام باد پسر عزیزم  تو عشق منی و من حاضرم به خاطر تو جونم رو بدم تا تو هیچ مشکلی نداشته باشی....من از خدا میخوام تا قدرتی بهم بده که بتونم همه کار برات بکنم.به خدا من خیلی دوست دارم تمام روزای سخت اما شیرینی که توی وجودم بودی رو به عشق اینکه بتونم همه کار واست بکنم گذروندم.من خیلی دوست دارم...فقط دارم خدا رو شکر میکنم که تو سلامتی و هیچ مشکلی نداری...خیلی شیرین شدی...من و بابا دوست داریم بخوریمت.همش انگشت اشاره ی دو تا دستت توی دهنته.تازگی ها با خودت حرف میزنی....من و بابا خیلی دوست داریم و هر دومون سلامتی و خنده هاتو میخواهیم.همیشه بخند.همیشه خدا...
27 تير 1391

ای کاش شبها کنارم بودی برات لالایی میخوندم عشقم.....

  ردپای تو کجای جاده پیدا ش کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم که هرشب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم تو با دلتنگیای من، تو با این جاده هم دستی تظاهر کن ازم دوری تظاهر میکنم هستیتو آهنگ سکوت تو به دنبال یک تسکینم صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر میبینم یک حسی از تو در من هست که میدونم تورو دارم واسه برگشتنت هرشب درارو باز میذارم سراب د  راتاجان ... در ثانیه‌های بودنت می‌مانم. در فصل شکست خوردنت می‌مانم یک سال نه ده سال چه فرقی دارد. تا لحظه دل سپردنت می‌مانم و دوستت دارم ...
27 تير 1391

اللهم عجل لولیک الفرج

با سلام ای آقا ... شبتان مهتابی ... روز میلاد شما در پیش است ... عرض تبریک آقا ... و کمی بیتابی ... چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد! ... کوچه ها منتظرند ... دشت ها حوصله ی سبزه ندارند دگر ... پس چرا دیر آقا ؟! ... ای نفس ها به فدای کف نعلین شما ! ... اندکی تند قدم بردارید ...
13 تير 1391